چرندوپرند

حرف هایی که دوست ندارید توی اتاق عمل بشنوید

ووووووووووه !!! پس اشتباه بریدم!

 

کسی ساعت مچی منو ندیده؟!

 

دیشب تا دیر وقت مهمونی بودم. یادم نمی آد هیچوقت تو عمرم آن قدر.. !

 

وای! صفحه ی ۴۷ دستورالعمل جراحیم پاره شده!

 

منظورت چیه که باید پای چپشو می بریدیم؟!

 

فوراً یه عکس از این زاویه بگیر.این یکی از عجایب خلقته!

 

بهتره این تیکه رو نگه داریم. ممکنه برای تشریح به درد بخوره!

 

ولی کتاب من اینجوری نمی گه! کتاب تو چاپ چندمه؟!

 

فوراً اون تیکه گوشت رو برگردون!

 

صبر کن ببینم! اگه این طحالشه، پس اون چی بود؟!

 

پرستار لطفاً اون گوشت رو به من بده. اون گوشته.. همون چه می دونم..

 

اون عضوی که نمی دونم چی بود دیگه!

 

اوه! زود دوباره همه ی بخیه ها رو باز کنین. یکی از پنس ها کمه!

 

اگه فقط یادم می اومد که این کارو چه جوری هفته ی پیش توی کلاس بازآموزی

انجام دادند خوب بود!

لعنتی! بازم چراغ ها خراب شد!

 

می دونی؟ پول خیلی هنگفتیمیشه توی تجارت کلیه به جیب زد. اوه! اینجا رو!

این آقا یه کلیه اضافه داره!

همه برن عقب وایسن! لنز چشمم افتاد بیرون!

 

میشه قلبش رو یه مدت از تپیدن بندازی؟ تمرکزم رو به هم می زنه!

 

خیلی خب بچه ها… این برای همه مون می تونه یه تجربه ی جدید باشه!

 

می دونستی این مریض خودشو یک میلیون دلار بیمه ی عمر کرده؟ الان زنش

 تلفن زد و گفت !!

اشکالی نداره. همون قیچی رو بده. کف زمین رو که تمیز کردن. نه؟!

 

یادته بخش تشریح می گفت حاضره ۱۰۰۰ دلار برای یه جسد تر و تمیز بده؟!

 

چی؟! منظورت چیه که اینو واسه عمل نیاورده بودن؟!

 

کاش عینکم رو توی خونه جا نمی ذاشتم!

 

• این مریض بیچاره اگه اشتباه نکنم زن و بچه داره. نه؟!

 

پرستار نگاه کن ببین این آقا برای اهدای عضو ثبت نام کرده بودهیا نه؟!

 

خدای من! منظورت چیه که ازش برای قبول مسئولیت مرگ امضا نگرفتین؟!

 

نگران نباشین. فکر می کنم این تیغ به اندازه ی کافی تیز باشه!

 

چیه؟ چرا اینطوری نگاه میکنین؟ تا حالا ندیدین یه دانشجو اینجوری

جراحی کنه؟!

الو؟ سلام عزیزم. چی؟! منظورت چیه که طلاق می خوای؟!

 

من که نمی دونم این چه عضویه! ولی به هر حال زود بذارش وسط بسته یخ!

 

عجله کنین. من نمی خوام این قسمت سریال رو از دست بدم!

 

این گاز خنده خیلی باحاله. می شه یه کم دیگه شو امتحان کنم؟!

 

پس بچه کو؟! مگه مریضو برای سزارین نیاورده بودن؟! اینجا اتاق عمل شماره

چنده؟!

 

هی پرستار! یه ست جراحی دیگه روی اون یکی میز باز کن. اون مریض هنوز

داره تکون می خوره!

 

مطمئنی که بعداً ازمون شکایت نمی کنه؟!     

 

معلومه که من این عمل رو قبلاً هم انجام دادم پرستار. تقریباً ۲۰ سال

پیش بود!!

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چند سالی می گذشت که دایره آبی قطعه گمشده خود را پیدا کرده بود. اکنون صاحب فرزند هم شده بود، یک دایره آبی کوچک با یک شیار کوچک.

 

زمان میگذشت و دایره آبی کوچک، بزرگ میشد. هر چقدر که دایره بزرگ تر میشد شعاع آن هم بیشتر میشد و مساحت شیار که دیگر اکنون تبدیل به یک فضای خالی شده بود نیز بیشتر. 
 
آنقدر این فضای خالی زیاد شد و دایره ناراحت تر که ناچار برای کمک به سراغ پدر رفت و به او گفت: پدر شما چرا جای خالی ندارید؟
پدر گفت: عزیزم جالی خالی نه، قطعه گمشده. هر کسی در زندگی خود قطعه گمشده دارد من هم داشتم، مادرت قطعه گم شده ی من بود. با پیدا کردن او تکمیل شدم. یک دایره کامل.
پسر از همان روز جست و جوی قطعه ی گمشده خود را آغاز کرد. رفت و رفت تا به یک قطعه ای از دایره رسید شعاع و زاویه آن را اندازه گرفت درست اندازه جای خالی بود ولی مشکل آن بود که قطعه زرد بود. 
 

دایره باز هم رفت تا اینکه به یک مثلث رسید که فضای خالی خود را با قطعه های رنگارنگ کوچک پر کرده بود. 
 

دایره دیگر از جست و جو خسته شده بود تا اینکه به یک قطعه مربع گمشده رسید، به او گفت شما قطعه گمشده من را ندیدید؟
قطعه مربع گریه کرد و گفت: من هستم
- ولی شما مربع هستید و قطعه گمشده ی من قسمتی از دایره
- من اول قطعه ای از دایره بودم یعنی دقیقا بگویم قسمتی از شما و منتظرتان که یک مربع قرمز آمد. قطعه ی گمشده
او مربع بود ولی من گول خوردم و خود را به زور داخل فضای خالی او کردم، به مرور زمان تغییر شکل دادم و به شکل فضای خالی مربع در آمدم .ولی او قرمز بود و من آبی، به هم نمی خوردیم. اکنون پشیمانم. من قطعه ی گمشده ی شما هستم. 
 
دایره که دید قطعه گمشده خود را پیدا کرده سعی کرد او را در فضای خالی خود جا دهد اما نشد، بنا بر این او را با طناب به خود بست و خوشحال راه افتاد. حرکت کردن با یک قطعه که سبب بد قواره شدن دایره شده بود خیلی سخت بود ولی دایره تمام این سختیها را به جان خریده بود و با عشق حرکت میکرد. 
 
رفت و رفت ولی ناگهان گودال را ندید و داخل آن افتاد و گیر کرد. بخت به او رو کرده بود که قطعه ی گمشده اش قسمت بالای او بود و گیر نکرده بود. قطعه گمشده به او گفت: من را باز کن تا بروم و کمک بیاورم. 
 

قطعه ی گمشده رفت و هیچ وقت برنگشت. دایره هم سالها آنقدر گریه کرد تا بیضی شد (لاغر شد) و توانست از
گودال بیرون بیاید. دلش شور میزد که نکند اتفاقی برای قطعه گم شده افتاده باشد. دنبال او به هر سو رفت. تا اینکه بالاخره او را پیدا کرد. کاش هیچ وقت او را پیدا نمی کرد. 
 
نتیجه گیری اخلاقی : سعی کنید گول تکه های گمشده دروغی رو نخورید

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: یک شنبه 26 تير 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چشم درد و طبيب

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي مي كرد كه از درد چشم ، خواب به چشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود.

 پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را در مراجعه به يك طبيب پير و شناخته شده مي بيند.

  به طبيب پير مراجعه مي كند و طبيب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد مي دهد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.

او پس از بازگشت از نزد طبيب به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام  خانه را با سبز رنگ آميزي كند .

همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد.

بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از طبيب پير وي را به منزلش دعوت مي نمايد. طبيب نيز كه با لباس آبي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند.

او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟

مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." ؟؟!!
 
مرد طبيب با تعجب به بيمارش مي گويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام.!! براي مداواي چشم دردتان،  تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.

براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري.
 
تغيير دنيا كار احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ناصر خان...

ناصر حِجازی (۲۸ آذر ۱۳۲۸ در تهران-۲ خرداد ۱۳۹۰ در تهران) مربی و بازیکن فوتبال ایرانی بود. او دروازه‌بان اول تیم ملی فوتبال ایران در دهه ۱۳۵۰ بود و ۲ قهرمانی در جام ملت‌های آسیا، ۱ قهرمانی در بازی‌های آسیایی و شرکت در المپیک و جام جهانی فوتبال را در کارنامه دارد. او همچنین به همراه تیم تاج قهرمانی در جام تخت جمشید و جام باشگاه‌های آسیا را تجربه کرده‌است.


Nasser Hejazi.jpg

 

فدراسیون بین‌المللی تاریخ و آمار فوتبال حجازی را دومین دروازه‏‌بان برتر قرن بیستم قاره آسیا پس از محمد الدعایه عربستانی معرفی کرده‌است.

حجازی در دوران مربی‌گری هم تیم استقلال تهران را به نایب‌قهرمانی جام باشگاه‌های آسیا و قهرمانی لیگ آزادگان و جام حذفی ایران رساند.

وی در روز دوم خرداد ۱۳۹۰ پس از تحمل مدت‌ها رنج ناشی از بیماری سرطان ریه در بیمارستان کسری تهران درگذشت و در چهارشنبه سوم خرداد ماه در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

 

به ادامه ي مطلب هم برويد

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شما؟

طفاً با دقت بخوانيد و كمي در موردش فكر كنيد

انسان ها را ميتوان به چهار گروه زير دسته بندي كرد :

 دسته اول


آناني كه وقتي هستند  هستند ،  وقتي هم كه نيستند   نيستند


عمده آدم‌ها. حضورشان مبتني به فيزيك است. تنها با لمس ابعاد جسماني آن‌هاست كه قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.

 دسته دوم


آناني كه وقتي هستند نيستند، وقتي هم كه نيستند  نيستند


مردگاني متحرك در جهان. خود فروختگاني كه هويت شان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي‌شخصيت‌اند و بي‌اعتبار. هرگز به چشم نمي‌آيند. مرده و زنده‌شان يكي است.

  دسته سوم


آناني كه وقتي هستند هستند، وقتي كه نيستند هم هستند


آدم‌هاي معتبر و با شخصيت. كساني كه در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را مي‌گذارند. كساني كه همواره به خاطر ما مي‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

  دسته چهارم

آناني كه وقتي هستند نيستند، وقتي كه نيستند هستند

 

 

 

واقعاً ما  و كساني كه با آنها در ارتباط هستيم در كدامين گروه قرار مي گيريم؟؟

 

شگفت‌انگيزترين آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شكوه‌اند كه ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم، اما وقتي كه از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درك مي‌كنيم. باز مي‌شناسيم. مي‌فهميم كه آنان چه بودند. چه مي‌گفتند و چه مي‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتي در برابرشان قرار مي‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سكوت مي‌كنيم و غرقه در حضور آنان مست مي‌شويم و درست در زماني كه مي‌روند يادمان مي‌آيد كه چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگي هر كدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

 

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ده فايده بسيار جالب لبخند زدن

ده فايده بسيار جالب لبخند زدن

ده فايده
بسيار جالب لبخند زدن
با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگي جلوگيري كنيد.

خنده عملكرد ايمني بدن شما را تقويت مي‌كند چراكه شما احساس آرامش بيشتري داريد. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگي نيز مي‌توانيد جلوگيري كنيد.

1. .لبخند جذابتان مي كند..

همه ما به سمت افراديكه لبخند مي زنند كشيده مي شويم. لبخند يك كشش و جذبه فوري ايجاد مي كند. دوست داريم نسبت به آنها شناخت پيدا كنيم..

2. لبخند حال و هوايتان را تغيير مي دهد..

دفعه بعدي كه احساس بي حوصلگي و ناراحتي كرديد، لبخند بزنيد. لبخند به بدن حقه مي زند..

3. لبخند مسري است..

لبخند زدن برايتان شادي مي آورد. با لبخند زدن فضاي محيط را هم شادتر مي كنيد و اطرافيان را مانند آهن ربا به سمت خود مي كشيد..

4. لبخند زدن استرس را از بين مي برد.

وقتي استرس داريد، لبخند بزنيد. با اينكار استرستان كمتر مي شود و مي توانيد براي بهبود اوضاع وارد عمل شويد..

5. لبخند زدن سيستم ايمني بدن را تقويت مي كند..

به اين دليل عملكرد ايمني بدن تقويت مي شود كه شما احساس آرامش بيشتري داريد. با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگي جلوگيري كنيد.

6. لبخند زدن فشارخونتان را پايين مي آورد..

وقتي لبخند مي زنيد، فشارخونتان به طرز قابل توجهي پايين مي آيد. لبخند بزنيد و خودتان امتحان كنيد.

7. لبخند زدن اندورفين، سروتونين و مسكن هاي طبيعي بدن را آزاد مي كند.

تحقيقات نشان داده است كه لبخند زدن با توليد اين سه ماده در بدن باعث بهبود روحيه مي شود. مي توان گفت لبخند زدن يك داروي مسكن طبيعي است.

8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان مي دهد..

عضلاتي كه براي لبخند زدن استفاده مي شوند صورت را بالا مي كشند. پس نيازي به كشيدن پوست صورتتان نداريد، سعي كنيد هميشه لبخند بزنيد.

9. لبخند زدن باعث مي شود موفق به نظر برسيد..

به نظر مي رسد كه افراديكه لبخند مي زنند اعتماد به نفس بالاتري دارند و در كارشان بيشتر پيشرفت مي كنند..

10. لبخند زدن كمك مي كند مثبت انديش باشيد..

لبخند بزنيد.. حالا سعي كنيد بدون از بين رفتن آن لبخند به يك مسئله منفي فكر كنيد. خيلي سخت است. وقتي لبخند مي زنيم بدن ما به بقيه بدن پيغام مي فرستد كه “زندگي خوب پيش مي رود “. پس با لبخند زدن از افسردگي، استرس و نگراني دور بمانيد.

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عجب...

با 5 تومن ؟

چند ميليون؟

چه جالب!!!

برين ببينيد

 www.daraamad.loxblog.ir

نرين ضرر ميكنين

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سياستمدار

کشيشى يک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسيده بود که فکرى در مورد شغل آينده‌اش بکند
. پسر هم مثل تقريباً بقيه هم‌سن و سالانش واقعاً نمي‌دانست که چه چيزى از زندگى مي‌خواهد و ظاهراً خيلى هم اين موضوع برايش اهميت نداشت .
يک روز که پسر به مدرسه رفته بود ، پدرش تصميم گرفت آزمايشى براى او ترتيب دهد . به اتاق پسرش رفت و سه چيز را روى ميز او قرار داد : يک کتاب مقدس، يک سکه طلا و يک بطرى مشروب .
کشيش پيش خود گفت :
 « من پشت در پنهان مي‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بيايد
. آنگاه خواهم ديد کداميک از اين سه چيز را از روى ميز بر مي‌دارد . اگر کتاب مقدس را بردارد معنيش اين است که مثل خودم کشيش خواهد شد که اين خيلى عاليست .
اگر سکه را بردارد يعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نيست .

امّا اگر بطرى مشروب را بردارد يعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوري خواهد شد که جاى شرمسارى دارد .»
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت . در خانه را باز کرد و در حالى که سوت مي‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و يک راست راهى اتاقش شد
. کيفش را روى تخت انداخت و در حالى که مي‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشياء روى ميز افتاد . با کنجکاوى به ميز نزديک شد و آن‌ها را از نظر گذراند .
کارى که نهايتاً کرد اين بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زير بغل زد . سکه طلا را توى جيبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و يک جرعه بزرگ از آن خورد . . .


کشيش که از پشت در ناظر اين ماجرا بود زير لب گفت : « خداى من! چه فاجعه بزرگي ! پسرم سياستمدار خواهد شد ! »

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عجب

جالبه

موقع درس همه ميان سر ميزنن

حالا كه تعطيل شده هيچكس نمياد

 

 

تو رو خدا نظر بدين

مردم از تنهايي

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نوروز

نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان ، مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰) ۲۱ ماه مارس را به‌عنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی به‌رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده‌است.

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیده‌بود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد.

ادامه در ادامه

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

با تشكر


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , aryakh.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM