چرندوپرند

حرف هایی که دوست ندارید توی اتاق عمل بشنوید

ووووووووووه !!! پس اشتباه بریدم!

 

کسی ساعت مچی منو ندیده؟!

 

دیشب تا دیر وقت مهمونی بودم. یادم نمی آد هیچوقت تو عمرم آن قدر.. !

 

وای! صفحه ی ۴۷ دستورالعمل جراحیم پاره شده!

 

منظورت چیه که باید پای چپشو می بریدیم؟!

 

فوراً یه عکس از این زاویه بگیر.این یکی از عجایب خلقته!

 

بهتره این تیکه رو نگه داریم. ممکنه برای تشریح به درد بخوره!

 

ولی کتاب من اینجوری نمی گه! کتاب تو چاپ چندمه؟!

 

فوراً اون تیکه گوشت رو برگردون!

 

صبر کن ببینم! اگه این طحالشه، پس اون چی بود؟!

 

پرستار لطفاً اون گوشت رو به من بده. اون گوشته.. همون چه می دونم..

 

اون عضوی که نمی دونم چی بود دیگه!

 

اوه! زود دوباره همه ی بخیه ها رو باز کنین. یکی از پنس ها کمه!

 

اگه فقط یادم می اومد که این کارو چه جوری هفته ی پیش توی کلاس بازآموزی

انجام دادند خوب بود!

لعنتی! بازم چراغ ها خراب شد!

 

می دونی؟ پول خیلی هنگفتیمیشه توی تجارت کلیه به جیب زد. اوه! اینجا رو!

این آقا یه کلیه اضافه داره!

همه برن عقب وایسن! لنز چشمم افتاد بیرون!

 

میشه قلبش رو یه مدت از تپیدن بندازی؟ تمرکزم رو به هم می زنه!

 

خیلی خب بچه ها… این برای همه مون می تونه یه تجربه ی جدید باشه!

 

می دونستی این مریض خودشو یک میلیون دلار بیمه ی عمر کرده؟ الان زنش

 تلفن زد و گفت !!

اشکالی نداره. همون قیچی رو بده. کف زمین رو که تمیز کردن. نه؟!

 

یادته بخش تشریح می گفت حاضره ۱۰۰۰ دلار برای یه جسد تر و تمیز بده؟!

 

چی؟! منظورت چیه که اینو واسه عمل نیاورده بودن؟!

 

کاش عینکم رو توی خونه جا نمی ذاشتم!

 

• این مریض بیچاره اگه اشتباه نکنم زن و بچه داره. نه؟!

 

پرستار نگاه کن ببین این آقا برای اهدای عضو ثبت نام کرده بودهیا نه؟!

 

خدای من! منظورت چیه که ازش برای قبول مسئولیت مرگ امضا نگرفتین؟!

 

نگران نباشین. فکر می کنم این تیغ به اندازه ی کافی تیز باشه!

 

چیه؟ چرا اینطوری نگاه میکنین؟ تا حالا ندیدین یه دانشجو اینجوری

جراحی کنه؟!

الو؟ سلام عزیزم. چی؟! منظورت چیه که طلاق می خوای؟!

 

من که نمی دونم این چه عضویه! ولی به هر حال زود بذارش وسط بسته یخ!

 

عجله کنین. من نمی خوام این قسمت سریال رو از دست بدم!

 

این گاز خنده خیلی باحاله. می شه یه کم دیگه شو امتحان کنم؟!

 

پس بچه کو؟! مگه مریضو برای سزارین نیاورده بودن؟! اینجا اتاق عمل شماره

چنده؟!

 

هی پرستار! یه ست جراحی دیگه روی اون یکی میز باز کن. اون مریض هنوز

داره تکون می خوره!

 

مطمئنی که بعداً ازمون شکایت نمی کنه؟!     

 

معلومه که من این عمل رو قبلاً هم انجام دادم پرستار. تقریباً ۲۰ سال

پیش بود!!

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چند سالی می گذشت که دایره آبی قطعه گمشده خود را پیدا کرده بود. اکنون صاحب فرزند هم شده بود، یک دایره آبی کوچک با یک شیار کوچک.

 

زمان میگذشت و دایره آبی کوچک، بزرگ میشد. هر چقدر که دایره بزرگ تر میشد شعاع آن هم بیشتر میشد و مساحت شیار که دیگر اکنون تبدیل به یک فضای خالی شده بود نیز بیشتر. 
 
آنقدر این فضای خالی زیاد شد و دایره ناراحت تر که ناچار برای کمک به سراغ پدر رفت و به او گفت: پدر شما چرا جای خالی ندارید؟
پدر گفت: عزیزم جالی خالی نه، قطعه گمشده. هر کسی در زندگی خود قطعه گمشده دارد من هم داشتم، مادرت قطعه گم شده ی من بود. با پیدا کردن او تکمیل شدم. یک دایره کامل.
پسر از همان روز جست و جوی قطعه ی گمشده خود را آغاز کرد. رفت و رفت تا به یک قطعه ای از دایره رسید شعاع و زاویه آن را اندازه گرفت درست اندازه جای خالی بود ولی مشکل آن بود که قطعه زرد بود. 
 

دایره باز هم رفت تا اینکه به یک مثلث رسید که فضای خالی خود را با قطعه های رنگارنگ کوچک پر کرده بود. 
 

دایره دیگر از جست و جو خسته شده بود تا اینکه به یک قطعه مربع گمشده رسید، به او گفت شما قطعه گمشده من را ندیدید؟
قطعه مربع گریه کرد و گفت: من هستم
- ولی شما مربع هستید و قطعه گمشده ی من قسمتی از دایره
- من اول قطعه ای از دایره بودم یعنی دقیقا بگویم قسمتی از شما و منتظرتان که یک مربع قرمز آمد. قطعه ی گمشده
او مربع بود ولی من گول خوردم و خود را به زور داخل فضای خالی او کردم، به مرور زمان تغییر شکل دادم و به شکل فضای خالی مربع در آمدم .ولی او قرمز بود و من آبی، به هم نمی خوردیم. اکنون پشیمانم. من قطعه ی گمشده ی شما هستم. 
 
دایره که دید قطعه گمشده خود را پیدا کرده سعی کرد او را در فضای خالی خود جا دهد اما نشد، بنا بر این او را با طناب به خود بست و خوشحال راه افتاد. حرکت کردن با یک قطعه که سبب بد قواره شدن دایره شده بود خیلی سخت بود ولی دایره تمام این سختیها را به جان خریده بود و با عشق حرکت میکرد. 
 
رفت و رفت ولی ناگهان گودال را ندید و داخل آن افتاد و گیر کرد. بخت به او رو کرده بود که قطعه ی گمشده اش قسمت بالای او بود و گیر نکرده بود. قطعه گمشده به او گفت: من را باز کن تا بروم و کمک بیاورم. 
 

قطعه ی گمشده رفت و هیچ وقت برنگشت. دایره هم سالها آنقدر گریه کرد تا بیضی شد (لاغر شد) و توانست از
گودال بیرون بیاید. دلش شور میزد که نکند اتفاقی برای قطعه گم شده افتاده باشد. دنبال او به هر سو رفت. تا اینکه بالاخره او را پیدا کرد. کاش هیچ وقت او را پیدا نمی کرد. 
 
نتیجه گیری اخلاقی : سعی کنید گول تکه های گمشده دروغی رو نخورید

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: یک شنبه 26 تير 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چشم درد و طبيب

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي مي كرد كه از درد چشم ، خواب به چشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود.

 پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را در مراجعه به يك طبيب پير و شناخته شده مي بيند.

  به طبيب پير مراجعه مي كند و طبيب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد مي دهد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.

او پس از بازگشت از نزد طبيب به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام  خانه را با سبز رنگ آميزي كند .

همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد.

بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از طبيب پير وي را به منزلش دعوت مي نمايد. طبيب نيز كه با لباس آبي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند.

او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟

مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." ؟؟!!
 
مرد طبيب با تعجب به بيمارش مي گويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام.!! براي مداواي چشم دردتان،  تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.

براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري.
 
تغيير دنيا كار احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ناصر خان...

ناصر حِجازی (۲۸ آذر ۱۳۲۸ در تهران-۲ خرداد ۱۳۹۰ در تهران) مربی و بازیکن فوتبال ایرانی بود. او دروازه‌بان اول تیم ملی فوتبال ایران در دهه ۱۳۵۰ بود و ۲ قهرمانی در جام ملت‌های آسیا، ۱ قهرمانی در بازی‌های آسیایی و شرکت در المپیک و جام جهانی فوتبال را در کارنامه دارد. او همچنین به همراه تیم تاج قهرمانی در جام تخت جمشید و جام باشگاه‌های آسیا را تجربه کرده‌است.


Nasser Hejazi.jpg

 

فدراسیون بین‌المللی تاریخ و آمار فوتبال حجازی را دومین دروازه‏‌بان برتر قرن بیستم قاره آسیا پس از محمد الدعایه عربستانی معرفی کرده‌است.

حجازی در دوران مربی‌گری هم تیم استقلال تهران را به نایب‌قهرمانی جام باشگاه‌های آسیا و قهرمانی لیگ آزادگان و جام حذفی ایران رساند.

وی در روز دوم خرداد ۱۳۹۰ پس از تحمل مدت‌ها رنج ناشی از بیماری سرطان ریه در بیمارستان کسری تهران درگذشت و در چهارشنبه سوم خرداد ماه در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

 

به ادامه ي مطلب هم برويد

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شما؟

طفاً با دقت بخوانيد و كمي در موردش فكر كنيد

انسان ها را ميتوان به چهار گروه زير دسته بندي كرد :

 دسته اول


آناني كه وقتي هستند  هستند ،  وقتي هم كه نيستند   نيستند


عمده آدم‌ها. حضورشان مبتني به فيزيك است. تنها با لمس ابعاد جسماني آن‌هاست كه قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.

 دسته دوم


آناني كه وقتي هستند نيستند، وقتي هم كه نيستند  نيستند


مردگاني متحرك در جهان. خود فروختگاني كه هويت شان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي‌شخصيت‌اند و بي‌اعتبار. هرگز به چشم نمي‌آيند. مرده و زنده‌شان يكي است.

  دسته سوم


آناني كه وقتي هستند هستند، وقتي كه نيستند هم هستند


آدم‌هاي معتبر و با شخصيت. كساني كه در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را مي‌گذارند. كساني كه همواره به خاطر ما مي‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

  دسته چهارم

آناني كه وقتي هستند نيستند، وقتي كه نيستند هستند

 

 

 

واقعاً ما  و كساني كه با آنها در ارتباط هستيم در كدامين گروه قرار مي گيريم؟؟

 

شگفت‌انگيزترين آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شكوه‌اند كه ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم، اما وقتي كه از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درك مي‌كنيم. باز مي‌شناسيم. مي‌فهميم كه آنان چه بودند. چه مي‌گفتند و چه مي‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتي در برابرشان قرار مي‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سكوت مي‌كنيم و غرقه در حضور آنان مست مي‌شويم و درست در زماني كه مي‌روند يادمان مي‌آيد كه چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگي هر كدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

 

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ده فايده بسيار جالب لبخند زدن

ده فايده بسيار جالب لبخند زدن

ده فايده
بسيار جالب لبخند زدن
با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگي جلوگيري كنيد.

خنده عملكرد ايمني بدن شما را تقويت مي‌كند چراكه شما احساس آرامش بيشتري داريد. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگي نيز مي‌توانيد جلوگيري كنيد.

1. .لبخند جذابتان مي كند..

همه ما به سمت افراديكه لبخند مي زنند كشيده مي شويم. لبخند يك كشش و جذبه فوري ايجاد مي كند. دوست داريم نسبت به آنها شناخت پيدا كنيم..

2. لبخند حال و هوايتان را تغيير مي دهد..

دفعه بعدي كه احساس بي حوصلگي و ناراحتي كرديد، لبخند بزنيد. لبخند به بدن حقه مي زند..

3. لبخند مسري است..

لبخند زدن برايتان شادي مي آورد. با لبخند زدن فضاي محيط را هم شادتر مي كنيد و اطرافيان را مانند آهن ربا به سمت خود مي كشيد..

4. لبخند زدن استرس را از بين مي برد.

وقتي استرس داريد، لبخند بزنيد. با اينكار استرستان كمتر مي شود و مي توانيد براي بهبود اوضاع وارد عمل شويد..

5. لبخند زدن سيستم ايمني بدن را تقويت مي كند..

به اين دليل عملكرد ايمني بدن تقويت مي شود كه شما احساس آرامش بيشتري داريد. با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگي جلوگيري كنيد.

6. لبخند زدن فشارخونتان را پايين مي آورد..

وقتي لبخند مي زنيد، فشارخونتان به طرز قابل توجهي پايين مي آيد. لبخند بزنيد و خودتان امتحان كنيد.

7. لبخند زدن اندورفين، سروتونين و مسكن هاي طبيعي بدن را آزاد مي كند.

تحقيقات نشان داده است كه لبخند زدن با توليد اين سه ماده در بدن باعث بهبود روحيه مي شود. مي توان گفت لبخند زدن يك داروي مسكن طبيعي است.

8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان مي دهد..

عضلاتي كه براي لبخند زدن استفاده مي شوند صورت را بالا مي كشند. پس نيازي به كشيدن پوست صورتتان نداريد، سعي كنيد هميشه لبخند بزنيد.

9. لبخند زدن باعث مي شود موفق به نظر برسيد..

به نظر مي رسد كه افراديكه لبخند مي زنند اعتماد به نفس بالاتري دارند و در كارشان بيشتر پيشرفت مي كنند..

10. لبخند زدن كمك مي كند مثبت انديش باشيد..

لبخند بزنيد.. حالا سعي كنيد بدون از بين رفتن آن لبخند به يك مسئله منفي فكر كنيد. خيلي سخت است. وقتي لبخند مي زنيم بدن ما به بقيه بدن پيغام مي فرستد كه “زندگي خوب پيش مي رود “. پس با لبخند زدن از افسردگي، استرس و نگراني دور بمانيد.

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عجب...

با 5 تومن ؟

چند ميليون؟

چه جالب!!!

برين ببينيد

 www.daraamad.loxblog.ir

نرين ضرر ميكنين

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سياستمدار

کشيشى يک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسيده بود که فکرى در مورد شغل آينده‌اش بکند
. پسر هم مثل تقريباً بقيه هم‌سن و سالانش واقعاً نمي‌دانست که چه چيزى از زندگى مي‌خواهد و ظاهراً خيلى هم اين موضوع برايش اهميت نداشت .
يک روز که پسر به مدرسه رفته بود ، پدرش تصميم گرفت آزمايشى براى او ترتيب دهد . به اتاق پسرش رفت و سه چيز را روى ميز او قرار داد : يک کتاب مقدس، يک سکه طلا و يک بطرى مشروب .
کشيش پيش خود گفت :
 « من پشت در پنهان مي‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بيايد
. آنگاه خواهم ديد کداميک از اين سه چيز را از روى ميز بر مي‌دارد . اگر کتاب مقدس را بردارد معنيش اين است که مثل خودم کشيش خواهد شد که اين خيلى عاليست .
اگر سکه را بردارد يعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نيست .

امّا اگر بطرى مشروب را بردارد يعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوري خواهد شد که جاى شرمسارى دارد .»
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت . در خانه را باز کرد و در حالى که سوت مي‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و يک راست راهى اتاقش شد
. کيفش را روى تخت انداخت و در حالى که مي‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشياء روى ميز افتاد . با کنجکاوى به ميز نزديک شد و آن‌ها را از نظر گذراند .
کارى که نهايتاً کرد اين بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زير بغل زد . سکه طلا را توى جيبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و يک جرعه بزرگ از آن خورد . . .


کشيش که از پشت در ناظر اين ماجرا بود زير لب گفت : « خداى من! چه فاجعه بزرگي ! پسرم سياستمدار خواهد شد ! »

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عجب

جالبه

موقع درس همه ميان سر ميزنن

حالا كه تعطيل شده هيچكس نمياد

 

 

تو رو خدا نظر بدين

مردم از تنهايي

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نوروز

نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان ، مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰) ۲۱ ماه مارس را به‌عنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی به‌رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده‌است.

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیده‌بود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد.

ادامه در ادامه

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درخواست دختر چيني براي ازدواج

سلام

اين پست هم باحاله خواهشا نگاه كنيد

البته تو ادامه ي مطلب

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زيبا ترين زن دنيا

سلام

 

ببخشيد ولي چون اين پست

                                  عكس زياد داره رو صفحه ي اصلي نزاشتم

 

لطفا در ادامه ي مطلب مشاهده كنيد

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: جمعه 13 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عابد مغرور

روزي حضرت عيسي (ع) از صحرايي مي گذشت . در راه به عبادتگاهي رسيد كه عابدي در آنجا زندگي مي كرد . حضرت با او مشغول سخن گفتن شد .

در اين هنگام جواني كه به انجام كار هاي زشت مشهور بود از آنجا گذشت .

وقتي چشمش به حضرت عيسي (ع) و مرد عابد افتاد پايش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ايستاد و گفت: خدايا ! من از كردار زشت خويش شرمنده ام ، اگر پيامبرت مرا ببيند و سرزنش كند چه كنم ! خدايا عذرم را بپذير و آبرويم را مريز .

اما هنگامي كه چشم عابد به جوان افتاد سر بر آسمان برداشت و گفت :

خدايا مرا در قيامت با اين جوان محشور مكن .

در اين هنگام خداوند بر پيامبرش وحي فرستاد كه به اين عابد بگو ما دعايت را مستجاب كرديم و تو را با اين جوان محشور نمي كنيم ، چرا كه او به دليل توبه ، اهل بهشت شد و تو ، به دليل غرور و خود بيني اهل دوزخي !

قرآن كريم در مورد خود پسندي و غرور ميفرمايد : وعده خدا حق است . پس مبادا زندگي دنيا شما را مغرور سازد و (شيطان) به خدا مغرورتان نسازد .

امام علي (ع) ميفرمايد : خود پسندي مانع افزايش كمال معنوي است .

منابع : سوره فاطر آيه 5 ، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 18 ص 391 حكمت 167 ،محمد غزالي كيمياي سعادت ج 1 ص 105

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: شنبه 7 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عكس

بريد تو ادامه عكسارو ببينيد

نبينيد از دستتون ميره

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: شنبه 30 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

فرهاد

فرهاد مِهراد ( زادهٔ ۲۹ دی ۱۳۲۲، تهران - درگذشتهٔ ۹ شهریور ۱۳۸۱ ، پاریس)

معروف به فرهاد؛ خواننده، آهنگ‌ساز و نوازندهٔ ایرانی بود. از معروف‌ترین آهنگ‌های او می‌توان به «جمعه»، «کودکانه»، «وحدت»، «گنجشکک اشی مشی» و «شبانه» اشاره کرد.

زندگی‌نامه

سال‌های کودکی

فرهاد ۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران متولد شد. پدرش رضا مهراد، کاردار ایران در کشورهای عربی بود. فرهاد تا ۸ سالگی که به همراه خانواده به تهران بازگشت در عراق زندگی می‌کرد. برادر بزرگ فرهاد ویولن می‌نواخت. یکی از دوستان برادرش متوجه علاقهٔ فرهاد به موسیقی می‌شود و از خانواده فرهاد می‌خواهد که سازی برای او تهیه کنند. با اصرار برادرش یک ویولن‌سل برای او تهیه می‌کنند و تمرینات فرهاد آغاز می‌شود. ولی عمر تمرینات ویولن‌سل از ۳ جلسه فراتر نرفت و دست روزگار ساز او را شکست.

سال‌های جوانی و شهرت

بعد از ترک تحصیل در کلاس یازدهم با یک گروه نوازندهٔ ارمنی آشنا می‌شود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را می‌آموزد و مدتی بعد به عنوان نوازندهٔ گیتار در همان گروه شروع به فعالیت می‌کند. فرهاد دو سال نیز به انگلستان رفت و در آنجا با موسیقی پاپ آن سال‌های انگلستان آشنا شد.

پس از بازگشت به ایران فرهاد اولین اجرای موسیقی خود را در هتل ریمبو در خیابان ایرانشهر تهران اجرا کرد. سپس به اجرای برنامه در رستوران کوچینی ادامه داد و در آنجا به فرهاد بلک‌کَتس مشهور شد. در این دوران در کافه‌های مختلف تهران به خواندن آوازهایی از گروه‌های معروف موسیقی آن زمان از جمله بیتل‌ها، الویس پریسلی، و ری چارلز می‌پرداخت. در همین دوره ترانهٔ «اگه یه جو شانس داشتیم» را برای دوبلهٔ فیلم بانوی زیبای من خواند که در فیلم استفاده شد.

تصویر «فرهاد مهراد» بر جلد مجلهٔ 

در ۱۳۴۸ فرهاد برای ترانهٔ «مرد تنها» (با آهنگ اسفندیار منفردزاده و شعر شهیار قنبری) در فیلم رضا موتوری (به کارگردانی مسعود کیمیایی) آواز خواند. این ترانه در سال ۱۳۴۹ هم‌زمان با اکران فیلم به شکل صفحهٔ موسیقی منتشر شد. در ۱۳۵۰ ترانهٔ «جمعه» (کار منفردزاده و قنبری) را برای فیلم خداحافظ رفیق (به کارگردانی امیر نادری)، در ۱۳۵۱ ترانهٔ «خسته» را برای فیلم زنجیری، و در ۱۳۵۶ ترانهٔ «سقف» (کار منفردزاده و ایرج جنتی عطایی) را برای فیلم ماهی‌ها در خاک می‌میرند خواند.

در همین سال‌ها(اوایل دههٔ ۱۳۵۰) فرهاد با دختری به نام مونیکا آشنا شد و با او ازدواج کرد اما سرانجام این ازدواج جدایی بود. بعدها یعنی در اواخر همین دهه فرهاد با پوران گلفام ازدواج کرد و تا پایان عمر با او زندگی کرد.

تا سال ۱۳۵۷ و انقلاب ایران کنسرت‌های فراوانی داد. در بهمن ۱۳۵۷ هم‌زمان با انقلاب ترانهٔ معروفش «وحدت» (آهنگ از منفردزاده، شعر از سیاوش کسرایی) را ضبط کرد.

پس از انقلاب مدت‌ها از کار منع شد تا بالاخره در ۱۳۶۹ آلبوم خواب در بیداری را منتشر کرد که چند ترانهٔ فارسی و چند ترانهٔ انگلیسی داشت. در این نوار فرهاد پیانو هم می‌نواخت و بعضی از آهنگ‌ها را هم خود ساخته بود. در ۱۳۷۴ نیز اولین کنسرت بعد از انقلابش را در کلن اجرا کرد.

در ۱۳۷۶ آلبوم وحدت او نیز منتشر شد که شامل ترانه‌های دههٔ ۱۳۵۰ او بود. در ۱۳۷۷ توانست در هتل شرق تهران کنسرت اجرا کند و آلبوم برف را نیز منتشر کرد.

سال‌های پایانی و بیماری

پس از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» بود که ترانه‌هایی از کشورها و زبان‌های مختلف را در بر می‌گرفت. اما از مهرماه ۱۳۷۹ بیماری او جدی شد. فرهاد به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و در نتیجهٔ عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل در فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در گورستان تیه در پاریس دفن شد.


javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پيغام گير بزرگان

پيغام گير سعدي:

 از آواي دل انگيز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پيغام تو خواهم گفت پاسخ
فلك را گر فرصتي دادي به دستم

 پيغام گير فردوسي :

 نمي باشم امروز اندر سراي
كه رسم ادب را بيارم به جاي
به پيغامت اي دوست گويم جواب
چو فردا بر آيد بلند آفتاب
 

 پيغام گير خيام:

اين چرخ فلك عمر مرا داد به باد
ممنون توام كه كرده اي از من ياد
رفتم سر كوچه منزل كوزه فروش
آيم چو به خانه پاسخت خواهم داد!
 

پيغام گير منوچهري :

 از شرم به رنگ باده باشد رويم
در خانه نباشم كه سلامي گويم
بگذاري اگر پيغام پاسخ دهمت
زان پيش كه همچو برف گردد رويم!

 پيغام گير مولانا :

  بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوري برانگيزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !
برگو به من پيغام خود..هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!

 پيغام گير بابا طاهر:

تليفون كرده اي جانم فدايت!
الهي مو به قوربون صدايت!
چو از صحرا بيايم نازنينم
فرستم پاسخي از دل برايت !

پيغام گير نيما :

چون صداهايي كه مي آيد
شباهنگام از جنگل
از شغالي دور
گر شنيدي بوق
بر زبان آر آن سخن هايي كه خواهي بشنوم
در فضايي عاري از تزوير
ندايت چون انعكاس صبح آزا كوه
پاسخي گيرد ز من از دره هاي يوش

پيغام گير شاملو :

بر آبگينه اي از جيوه ء سكوت
سنگواره اي از دستان آدميت
آتشي و چرخي كه آفريد
تا كليد واژه اي از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
كه با همان جوابي گويم
تآنگاه كه توانستن سرودي است

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مد گرايي

براي يك لباس خوب وزيبا                            گرفتم پول زمامان و ز بابا

 پدر يك بار ديگر داد پندم                             كه اي خوشگل پسر،انبار قندم

 برو و يك لباس خوب بردار                           ببين تو تلويزون چي گفته سردار

 نبايد وصله دار و پاره باشد                          مد آن از روي ماهواره باشد

نبايد كوته و بد فرم باشد                              نبايد نزد ما اين جرم باشد

 خلاصه اين نصيحت بشنو جانم                     نشه در گوش خر ياسين بخوانم

 بگفتم با بسي تحقير و خنده                        ولم كن اين چيزا كيلويي چنده

 ميخوام خوش تيپ و طبق روز باشم               اگه دنيا شبه، من روز باشم

 چرا امل بمونم،حيف من نيست؟                   الان دوران حال و كيف من نيست؟

 حالا تو تلويزون گفتن يه چيزي                       كجا اينها عمل كردن به چيزي

                                                     ***

زبعد اندكي گشتم روانه                                   ولي قبلش زدم بر زلف شانه

به بازار پر از كالا رسيدم                                    بديدم آنچه تا حالا نديدم

لباساي عجيب و تنگ و پاره                               نداره كار ما هم استخاره

 

ادامه در ادامه...

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ماشين

سه شنبه از مدرسه اومدم بيرون ديدم در ماشين بازه همه ي مهمونا خوابيدن خانوم اششاره كرد به من بيا

 

ببخشيد توذهنم مشوشش نه متشششو ...

نه متوشش...

نميدونم هستش

در ماشين معلم كامپيوتر باز بود منم نگاه كردم ديدم بچه ها تو ماشينن

درا باز هرچي تو ماشين بود ريختن بيرون ما هم دست به كار شديم كاپوتو زديم بالا يكه رفت شيلنگاشو كشيد

ريخت رو زمين يكي هم پوتيناشو از صندوق در آورد ريخت زمين

خلاصه ماشنشو ..آره

آخر سوئيچو گزاشتيم تو درو بستيم رفتيم حالا معلمه دسته چكشو ميخواد همه رو كشيد به دفتر

هيچ مدركي نداشت مديرمون بهش گفت بياه (ببخشيد از دستم در رفت)

همه داريم بهش ميخنديم حالا هم ما هم اون منتظر فرصتيم حال هم ديگه رو بگيريم

 

 

شما از بيست نمره چند ميديد به اين حركت؟

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

امير كبير(2)


مأموريت هاي سياسي
مأموريت روسيه و ايروان


ميرزا تقي خان از زماني كه منشي دستگاه قائم مقام بود تا وقتي كه به صدارت رسيد، به سه مأموريت سياسي رفت. به روسيه، ايروان و به عثماني. اين سفرها از نظر ماهيت و مقام و مسئوليت او بكلي متفاوت بودند. در سفر روسيه كه همراه خسرو ميرزا رفت (45-1244) جوان بيست و دو ساله و در زمره دبيران بود. نه سال بعد كه با ناصرالدين ميرزاي وليعهد، براي ملاقات تزار روس روانه ايروان شد (1253) وزارت نظام آذربايجان را برعهده داشت. پس از شش سال كه به سفارت فوق العاده ارزنةالروم برگزيده شد، با مقام وزارت، به نمايندگي مختار دولت در آن كنفرانس (63-1259) شركت جست.



دانش و فرهنگ جديد
دارالفنون

انديشه امير در بناي دارالفنون از يك سرچشمه الهام نگرفته بود، بلكه حاصل مجموع آموخته هاي او بود. آكادمي و مدرسه هاي مختلف روسيه را ديده بود؛ در كتاب جهان نماي جديد كه به ابتكار و زير نظر خودش ترجمه و تدوين شد، شرح دارالعلمهاي همه كشورهاي غربي را در رشته هاي گوناگون علم و هنر با آمار شاگردان آنها خوانده بود؛ و از بنيادهاي فرهنگي دنياي جديد خبر داشت.

وجهه نظر امير را در ايجاد دارالفنون بايد بدرستي بشناسيم. ذهن امير در اينجا در درجه اول معطوف به دانش و فن جديد بود، و بعد به علوم نظامي توجه داشت. اين معني از مطالعه تطبيقي برنامه درسهاي دارالفنون، و نامه هاي امير راجع به رشته تدريس استاداني كه استخدام شدند، روشن مي گردد. رشته هاي اصلي تعليمات دارالفنون بنحوي كه او در نظر گرفته بود عبارت بودند از: پياده نظام و فرماندهي، توپخانه، سواره نظام، مهندسي، رياضيات، نقشه كشي، معدن شناسي، فيزيك و كيمياي فرنگي و داروسازي، طب و تشريح و جراحي، تاريخ و جغرافيا، و زبان هاي خارجي. مدرسه هفت شعبه داشت، و پاره اي مواد مزبور مشترك بود. در ضمن بايد دانسته شود كه براي فنون نظامي دستگاه تعليماتي جداگانه اي در خود تشكيلات لشكري تعبيه نهاد، و شعبه علوم جنگي دارالفنون مكمل آن بشمار مي رفت.

ادامه در ادامه

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نامه

نامه عاشقانه خيلي جالب حتما بايد تا آخر بخوني تا متوجه بشي

نامه يک پسر عاشق به دوست دخترش لطفا تا آخرشو بخونيد تا متوجه عشق پسر به دوست دخترش بشيد.

1- محبت شديدي كه صادقانه به تو ابراز ميكردم


2- دروغ و بي اساس بود و در حقيقت نفرت من نسبت به تو


3- روز به روز بيشتر مي شود و هر چه بيشتر تو را مي شناسم


4- به پستي و دورويي تو بيشتر پي ميبرم و


5- اين احساس در قلب من قوت ميگيرد كه بالاخره روزي بايد


6- از هم جدا شويم و ديگر من به هيچ وجه مايل نيستم كه


7- شريك زندگي تو باشم و اگرچه عمر دوستي ما همچون عمر گلهاي بهار كوتاه بود اما


8- توانستم به طبيعت پست و فرومايه تو پي ببرم و


9- بسياري از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم


10- اين خودخواهي ، حسادت و تنگ نظري تو را هيچ كس نميتواند تحمل كند و با اين وضع


11- اگر ازدواج ما سر بگيرد ، تمام عمر را


12- به پشيماني و ندامت خواهيم گذراند . بنابراين با جدايي ازهم


13- خوشبخت خواهيم بود و اين را هم بدان كه


14- از زدن اين حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش


15- اين مطالب را از روي عمق احساسم مينويسم و چقدر برايم ناراحت كننده است اگر


16- باز بخواهي در صدد دوستي با من برآيي . بنابراين از تو ميخواهم كه


17- جواب مرا ندهي . چون حرفهاي تو تمامش


18- دروغ و تظاهر است و به هيچ وجه نميتوان گفت كه داراي كمترين


19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همين سبب تصميم گرفتم براي هميشه


20- تو و يادگار تلخ عشقت را فراموش كنم و نمتوانم قانع شوم كه


21- تو را دوست داشته باشم و شريك زندگي تو باشم .

 

و در آخر اگر ميخواهي ميزان علاقه مرا به خودت بفهمي از مطالب بالا فقط شماره هاي فرد را بخوان

 

منبع

www.jigmal.loxblog.com

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: جمعه 15 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

امير كبير

ميرزا تقي خان اميركبير اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهاني. فراهان همچون تفرش و آشتيان مجموعاً كانون واحد فرهنگ ديواني و "اهل قلم" بود؛ ناحيه اي مستوفي پرور. چه بسيار دبيران و مستوفيان و وزيران از آن ديار برخاستند كه در آن ميان چند تني به بزرگي شناخته شده، در تاريخ اثر برجسته گذارده اند. از اين نظر ميرزا تقي خان نماينده فرهنگ سياسي همان سامان است.

نام اصلي ميرزا تقي خان، "محمد تقي" است. زادگاهش "هزاوه" از محال فراهان عراق. هنوز هم در آنجا محله اي بنام "محله ميرزا تقي خاني" معروف است، و خانه پدريش نزديك تپه "يال قاضي" شناخته مي باشد. اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پيمان ارزنةالروم، و قباله نكاح زنش عزت الدوله) "ميرزا محمد تقي خان" آمده است. رقم مهر و امضاي او نيز ترديدي در نام حقيقيش باقي نمي گذارد؛ بي گمان اسم "محمد" رفته رفته حذف گرديده و به ر"ميرزا تقي خان" شهرت يافته است.

خانواده پدري و مادري ميرزا تقي خان از طبقه پيشه ور بودند. پدرش به تصريح قائم مقام "كربلائي محمد قربان" بود كه در خطاب او را "كربلائي" مي گفت. سجع مهرش "پيرو دين محمد قربان" بود. كربلائي قربان نخست آشپز ميرزا عيسي (ميرزا بزرگ) قائم مقام اول بود. پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثاني داشت.

كربلائي قربان بعدها ناظر و در واقع ريش سفيد خانه قائم مقام گرديد، و هميشه مورد لطف مخدوم خود بود. آنچه بنظر مي رسد كربلائي قربان خيلي هم بي چيز نبوده، بلكه آب و ملكي داشته و دست كم يك دانگه قريه حرآباد مال او بوده است. و نيز آنقدرها استطاعت داشته كه به سفر حج برود.

سال تولد ميرزا تقي خان را تا اندازه اي كه جستجو كرديم، هيچ مؤلف خودي و بيگانه اي ثبت نكرده است. در حل اين مجهول تاريخي، ما يك مأخذ اصلي و دو دليل در تأييد آن مأخذ بدست مي دهيم: زير تصوير اصيلي كه به زمان صدارت امير كشيده اند مي خوانيم: "شبيه صورت... اتابك اعظم، شخص اول ايران، امير نظام در سن چهل و پنج سالگي". امير از 22 ذيقعده 1264 تا 20 محرم 1268 صدارت كرد. اشعاري كه در ستايش مقام تاريخي او در كنار همان تصوير نگاشته شده، و تصريح به اينكه كارهاي سترگ از پيش برده است، نشان ميدهد كه تصوير مزبور را در اعتلاي قدرت و شهرت امير كشيده اند. و آن سال 1267 است. با اين حساب و به فرض صحت رقم چهل و پنج سالگي تولد او به سال 1222، يا حداكثر يكي دو سال پيشتر بوده است
  

 

 

بريد ادامه

 

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

جبران خليل

بيچاره ملتي كه از باور پ واز دين خالي باش

ايها گفته هاييست از جبران خليل جبران

من از خودم نميگم

 

هنگامي كه عاشق يشويد نگوييد ((خدا در قلب من است))بگوييد((من در قلب خدا هستم))

 

قانون كور و سنت هاي پوسيده زني را كه سقوط كرده كرده مجازات ميكنند اما در بر خورد با مرد نگاهي آميخته به مدارا دارند.

ازدواج يا مرگ است يا زندگي چيزي ميان اين 2 وجود ندارد

 

عشق واژه اي است از جنس نور كه با دست و قلمي از جنس نور بر صفحه اي از جنس نور نوشته شده است

 

عشق همانند مرگ است

همه چيز را دگرگون ميكند

 

ديندار واقعي تنها به يك دين اعتقاد ندارد وهر كس اينگونه باشددين دار واقعي نيست

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: جمعه 8 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

امروز

امروز تو بي آر تي دعوا شد

آخه داشتم از اكباتان ميرفتم پونك

(عقلم:چه جوري؟

وجدان آريا:هر جور حساب كني نميشه)

ول كنيد به چه چيزايي گير ميدين ملت مگه الافن

خب كلياتش مهمه

دو نفر دعوا كردن بدين شرح:

حاجي چيكار ميكني

_به توچه

_ا ا لهم كردي

_برو بابا

برو كنار ديگه

خفه شو

_خودت خفه شو

كپه يوقلي(اميدوارم ...

برو ادامه

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

7 بهمن

سلام

 

خيلي باهالين هيشكي نگفت مبارك

اكشال نداره خودم ميگم

اد اددد اادادا   ادغدا  ژژاداداازدادادزز    دازدزاددبببببا  پپفففففففففففففف

 

چيه خب يه روزمه

(ترجمه تولد خود خوكشلم مبارك)

 

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

6 بهمن ...

سلام

 

تولد چيز خوبيست

من تولد را دوست دارم

تولد هم من را دوست دارد...

 

ادامه در ادامه

 

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: چهار شنبه 6 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تولّد

باز هم سلام
تولد هم چيز خوبيست
من تولد را دوست دارم .تولد هم مرا دوست دارد.
من واقعا خوشحالم كه تولدم 6 بهمن است
)تصور كن تولدم  22ارديبهشت بود يا هر روز ديگه
بعد همه برام 6 بهمن تولد ميگرفتن(
تازه خوشحالم كه اسم كامران نيست چون همه منو آريا صدا ميزنن
خب بايد از بابام ممنون باشم
مامانم ميگفت اسمشو بزار عليرضا من گفتم نميخوام گفت
برو ادامهباز هم سلام
تولد هم چيز خوبيست
من تولد را دوست دارم .تولد هم مرا دوست دارد.
من واقعا خوشحالم كه تولدم 6 بهمن است
)تصور كن تولدم  22ارديبهشت بود يا هر روز ديگه
بعد همه برام 6 بهمن تولد ميگرفتن(
تازه خوشحالم كه اسم كامران نيست چون همه منو آريا صدا ميزنن
خب بايد از بابام ممنون باشم
مامانم ميگفت اسمشو بزار عليرضا من گفتم نميخوام گفت
برو ادامه

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: شنبه 6 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آيا ميدانيد ؟!

-  هيتلر از مكان هاي بسته وحشت داشت !

۲-   مار مي تواند تا نيم ساعت بعد از قطع شدن سرش نيش بزند !

۳-   هر انسان تا ۸ دقيقه بعد از قطع گردنش هنوز به هوش است !

۴-   اغلب مارها ۶ رديف دندان دارند !

۵-   وقتي به خورشيد نگاه مي كنيد ۸ دقيقه قبل از آن را مشاهده مي كنيد !

۶-    قلب ميگو در سر آن واقع است !

۷-   ظروف پلاستيكي تقريبا ۵۰ هزار سال در برابر تجزيه مقاومند !

۸-   حدود ۲۵۰ نفر از محققان ناسا ايراني هستند و رئيس بخش كامپيوتر ناسا يك ايراني است !

۹ -  دانشمندان دريافته اند مورچه ها هم مانند انسان ها صبح ها خميازه مي كشند

۱۰-  حس بويايي مورچه با سگ برابري مي كند !

۱۱-   آيا مي دانستيد تصميم بر اين بود كه كوكا كولا به عنوان دارو استفاده شود

۱۲-    با ۳۰ گرم طلا مي توان نخي به طول ۸۱ كيلومتر درست كرد !

۱۳-   فنلاند از ۱۷۰ هزار و ۵۸۵ جزيره تشكيل شده است

۱۴-   زمين در آغاز پيدايش ۲۰۰۰ بار بزرگتر از حجم كنوني اش بود !

۱۵-    در زبان عربي براي كلمه شمشير ۸۵۰ واژه مختلف وجود دارد

........

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: چهار شنبه 31 دی 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

حكايت آن مرد كه جهنم را خريد...

در قرون وسطا كشيشان بهشت را به مردم مي‌فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولي قسمتي از بهشت را از آن خود مي‌كردند.


فرد دانايي كه از اين ناداني مردم رنج مي‌برد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را از انجام اين كار احمقانه باز دارد تا اينكه فكري به سرش زد...

به كليسا رفت و به كشيش مسئول فروش بهشت گفت:قيمت جهنم چقدره؟كشيش تعجب كرد و گفت: جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم.

كشيش بدون هيچ فكري گفت: ۳ سكه مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت كرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.

كشيش روي كاغذ پاره اي نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالي آن را گرفت از كليسا خارج شد.

به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است. ديگر لازم نيست
بهشت را بخريد چون من هيچ كس را داخل جهنم راه نمي‌دهم...!

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: چهار شنبه 30 دی 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دانشجوي ندار و مادر ناراضي

 

سلام ببخشيد امتحانات اجازه نداد

اينو بخونيد

 

بريد بخونيد ديگه

...

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: چهار شنبه 29 دی 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شور...

شور حسيني

 

در دل محرم

وهمه خون ميگريند

و هيچكس نميگويد:شاد باش كه پيشوايمان به بهشت شتافت...

 

و من ميگويم :كمي هم شاد باش كه در بهشت است

 

و بدان اگر آن روز بودي شايد تو هم طمع ميكردي و... .

 

 

پس بيا با هم راهش را ادامه بدهيم

 

يا حسين

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: 24 آذر 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ايراني

سيلام
خب بي مقدمه ميرم سر حرفم
ايراني ميتواند ميدوني چرا
چون ما بلديم بعد از تقليد از رو خارجي ها عوضش كنيم يه چيز نو بديم بيرون...

 

 


 

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: 25 آذر 1389برچسب:,گرشاسپ,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بخشی از وصیت نامه ی داریوش


اکنون که من از اين دنيا مي روم تو دوازده کرور دريک زر در خزانه داري و اين زر يکي از ارکان قدرت تو مي باشد، زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست. البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين حزانه بيفزايي نه اين که از آن بکاهي، من نمي گويم که در مواقع ضروري از آن برداشت نکن، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه بر گردان .

 

 

 

 

 

 

در ادامه

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: 23 آذر 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

معنای زندگی

معناي زندگي ...

  زندگي ، محفل ساکت غم خوردن نيست

 حاصلش تن به جزا دادن و افسردن نيست
 
زندگي خوردن و خوابيدن نيست
 زندگي جنبش  جاري شدن است

 از تماشاگه آغاز حيات تا به جايي که خدا ميداند (سهراب سپهري)
 

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: 23 آذر 1389برچسب:,زندگی,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ماجرای نامه ی انیشتین(به آیت ا... بروجردی)

 

 

واي نستا برو ادامه ي مطلب...

javahermarket


ادامه مطلب
نویسنده: arya ׀ تاریخ: 18 آذر 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خانه ی دوست...

خانه دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسيد سوار آسمان مکثي کرد
رهگذر شاخه نوري که به لب داشت
به تاريکي شنها بخشيد و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت
نرسيده به درخت
کوچه باغي است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
مي روي تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در مي آرد
پس به سمت گل تنهايي مي پيچي
دو قدم مانده به گل
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني
و تو را ترسي شفاف فرا ميگيرد
در صميميت سيال فضا خش خشي مي شنوي
کودکي مي بيني
رفته از کاج بلندي بالا جوجه بردارد از لانه نور و از او مي پرسي
خانه دوست کجاست
 

شرمندم امتحانات محلت نميدهد

انشاا... بهتر نويسم من چنين

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: 18 آذر 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

اولين سلام

سلام

 

من اومدم

خب چند تا موضوع بايد بگم:

1_من دير مينويسم(دير نويس هميشه نويس)

2_مطالب به هم بي ربطه

3_بعضياش واسه بعضياس (عضو ها و بچه هاي مدرسه)

4_نظر ميخوام

 

دوست دارم دوست داشته باشينش

با كله محكم بزينيد (دير به دير)

ممنان

javahermarket

نویسنده: arya ׀ تاریخ: 10 آذر 1384برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

با تشكر


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , aryakh.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM